موج سخن

سخن بزرگان ایران و جهان-داستانهای کوتاه پند آموز-نوشته های زیبا-ضرب المثل-احادیث معصومین

موج سخن

سخن بزرگان ایران و جهان-داستانهای کوتاه پند آموز-نوشته های زیبا-ضرب المثل-احادیث معصومین

مهمانی یا دشمنی؟

حاکمی در کرمان زندگی می کرد که بسیار مهربان و جوانمرد بود. او عادت داشت هر غریبه ای را که به کرمان می آمد، مهمان خود می کرد و آن مهمان باید تا سه روز در خانه او می ماند و پذیرایی می شد.

روزی «عضدالدوله» با لشکر خود به کرمان رفت او می خواست با حاکم کرمان بجنگد و شهر را از دست او بگیرد. حاکم کرمان سرسختانه با‌ آنها مبارزه می کرد و نمی گذاشت وارد قلعه شوند. او هر روز همراه سربازان خود با لشکر عضدالدوله می جنگید و بعضی از آنها را می کشت. اما شب که می شد به اندازه ای که همه افراد لشکر عضدالدوله سیر شوند، غذا برای آنها می فرستاد.

عضدالدوله از کارهای حاکم کرمان تعجب کرده بود. یک نفر را فرستاد تا بپرسد: « این چه کاری است که روزها سربازان مرا می کشی و شبها برایشان غذا می فرستی ؟!‌ »

حاکم کرمان گفت: « جنگ کردن نشانه مردانگی است و غذا دادن نشانه جوانمردی! اگر چه سربازهای شما دشمن ما هستند، ‌اما در شهر من غریب هستند و غریبه ها در این شهر مهمان من هستند. دوست ندارم مهمان من گرسنه و بی غذا بماند. »

عضدالدوله گفت: « جنگیدن با کسی که این قدر با معرفت و جوانمرد است، خطاست. » این بود که لشکر خود را جمع کرد و از تصرف کرمان چشم پوشید.

نظرات 1 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:17 http://www.bidoki.mihanblog.com/extrapage/daramad

با سلام
ببخشید که مزاحم شدم
اگر می خواهید کتاب کسب درآمد در 7 روز را دانلود کنید یک سری به وب سایت بزنید
با تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد