موج سخن

سخن بزرگان ایران و جهان-داستانهای کوتاه پند آموز-نوشته های زیبا-ضرب المثل-احادیث معصومین

موج سخن

سخن بزرگان ایران و جهان-داستانهای کوتاه پند آموز-نوشته های زیبا-ضرب المثل-احادیث معصومین

سخنی از دکتر شریعتی

همیشه شیرین ترین توت ها پای درخت ریخته در حالی که ما برای چیدن توت های کال چشم به بالاترین شاخه ها داریم

شنا در جهت مخالف

برای شنا کردن به سمت مخالف رود خانه قدرت و جرات لازم است ،وگرنه ماهی مرده هم میتواند از طرف جریان آب حرکت کند .  

مصلحت

هر گز از ظلم ننالیده ام و از خصم نهراسیده ام و از شکست نومید نشده ام، اما از این کلمه شوم "مصلحت"، دلم را سخت به درد آورده بود.

راهی برای خوشبخت بودن

برای خوشبخت بودن، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن!

گرسنگی فکر

امروز گرسنگی فکر، از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر است.

سفر

اگر پیاده هم شده سفر کن، در ماندن می پوسی.

دلیل آسایش

چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها است که به این مردم، آسایش و خوشبختی بخشیده است!!!

جمله ای زیبا از دکتر شریعتی

تنها دو جا است که هرکسی خودش است، بستر مرگ و سلول زندان.

مناجات با خدا

خدایا:

مگذار که :

ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر ، مرا با کسبه دین ، یا حَمَله تعصب ، و عَمَله ارتجاع هم آواز کند .

که آزادی ام اسیر پسندِ عوام گردد .

که «دینم» در پس «وجهه دینی» ام دفن شود ، که عوام زدگی مرا مقلّد تقلید کنندگانم سازد .

که آن چه را «حق می دانم» به خاطر آن که «بد می دانند» کتمان کنم .

خدایا می دانم که اسلامِ پیامبرِ تو با « نه » آغاز شد و تشیع دوست تو نیز با « نه » آغاز شد .

مرا ای فرستنده محمد و ای دوستدار علی ! به« اسلام آری » و به « تشیع آری » کافر گردان .

دعا

خدایا ، مرا با نداشتن و نخواستن ، روئین تن کن

تنهاترین تنها

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست

معاشرت کبوتر و کلاغ

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

دعا

خدایا تقدیر مرا خیر بنویس


آنگونه که آنچه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم


و آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم

هست و نیست

در بی کرانه زندگی دو چیز افسونم می کند:

آبی آسمان که می بینم  و می دانم که نیست و

خدا که نمی بینم و می دانم که هست.

آزادی

انسان در گرسنگی ناقص است، در بیسوادی ناقص است...، اما انسان است. اما انسانی که از آزادی محروم است انسان نیست. آن که آزادی را از من می‌گیرد دیگر هیچ چیز ندارد که عزیزتر از آن به من ارمغان دهد «انسان بی‌خود»، (مجموعه‌ی آثار، ۲۵، ص ۳۵۹) 

بیداری

زندگی را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت

دانلود رایگان کتابهای دکتر شریعتی

 

دانلود رایگان کتابهای دکتر شریعتی  

ردیفنام کتاب به فارسیلینک های دانلود تعداد صفحات
1متن کامل وصیت نامه دکتر علی شریعتیلینک اول - لینک دوم16
2علی حقیقتی بر گونه اساطیرلینک اول - لینک دوم34
3مکتب ، وحدت ، عدالت ، علیلینک اول - لینک دوم53
4بازگشت به خویشتنلینک اول - لینک دوم21
5پدر مادر مامتهمیملینک اول - لینک دوم41
6نیازهای انسان امروزلینک اول - لینک دوم20
7پیروان علی و رنج هایشانلینک اول - لینک دوم20
8روش برداشت از قرانلینک اول - لینک دوم86
9روم ، پیام امید به روشنفکر مسئوللینک اول - لینک دوم37
10سلمان پاکلینک اول - لینک دوم89
11یک جلوش بی نهایت صفرلینک اول - لینک دوم20
12آری این چنین بود برادرلینک اول - لینک دوم12
13اگر پاپ و مارکس نبودندلینک اول - لینک دوم8
14علوی و صفویلینک اول - لینک دوم66
15فاطمه فاطمه استلینک اول - لینک دوم135
16
شهادتلینک اول - لینک دوم7

 

منبع:http://www.my-ketabkhaneh.blogfa.com/post-30.aspx

دین من

استوار ماندن و زیر هر باری نرفتن ، دین من است.

زشتی و زیبایی

چه بسیار دل هائی که می پرستند و نیکی می ورزند ، ولی پرستش و تقوا و نیکی در آن ها زشت و آلوده است و چه دل ها که عشق می ورزند و گناه میکنند و خطا . اما ، هوس و گناه و خطا نیز در آن ها زیبا و زلال است ...

بودن

معشوق من چنان لطیف است که خود را به بودن نیالوده است

که اگر جامه وجود بر تن میکرد

نه معشوق من بود

فهمیدن

اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند.... فقط از فهمیدن تو می ترسند.

فهمیدن

اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند.... فقط از فهمیدن تو می ترسند.

فاطمه فاطمه است...

شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است.

فاطمه یک زن بود ، آنچنان که اسلام می خواهد که زن باشد.

تصویر سیمای او را پیامبر، خود رسم کرده بود و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه

و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

وی در همه ابعاد گوناگون ((زن بودن)) نمونه شده بود.

مظهر یک دختر در برابر پدرش

مظهر یک همسر در برابر شویش

مظهر یک مادر در برابر فرزندانش

مظهر یک زن مبارز و مسئول در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش!

وی خود یک امام است. یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایده آل برای زن، یک اسوه،

یک شاهد برای هر زنی که می خواهد شدن خویش را خود انتخاب کند.

او با طفولیت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه داخلی و خارجی،

در خانه پدرش، خانه همسرش، در جامعه اش، در اندیشه و رفتار و زندگی اش،

چگونه بودن را به زن پاسخ می داد.

نمی دانم از او چه بگویم ؟ چگونه بگویم ؟

من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم، باز درماندم :

خواستم بگویم:

فاطمه دختر خدیجه بزرگ است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم:

فاطمه دختر محمد (ص) است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم:

فاطمه همسر علی (ع) است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم:

فاطمه مادر حسنین است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم:

فاطمه مادر زینب است

باز دیدم که فاطمه نیست.

نه ، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.

                                                 فاطمه ، فاطمه است...!

عشق

اگر عشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟ 

           

           کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟ 

             

                            چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ 

  

آری... 

 

بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود !

عشق و عادت

من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند.

زیبایی

زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد زیبایی بدنش را نشان نمی دهد.

حسین(ع)آزاد زیست

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند، و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست!

دورنگی

در دشمنی  دورنگی  نیست .

  کاش  دوستان  هم  در موقع  خود  چون  دشمنان  بی ریا  بودند .   

اسلام"آری" اسلام"نه"

خدایا

می دانم که اسلام پیامبر تو و تشیع دوست تو با "نه" آغاز شد

مرا ، ای فرستنده محمد و ای دوستدار علی ، به " اسلام آری" و به " تشیع آری " کافر گردان!

شگفتا

شگفتا وقتی که بود نمی دیدم    وقتی می خواند نمی شنیدم وقتی دیدم که نبود وقتی شنیدم که نخواند    چه غم انگیز است وقتی که چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد .تشنه آتش باشی و نه آب و چشمه که خشکید چشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی   بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تاخت و در خود گداخت و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید تو تشنه آب گردی و نه تشنه آتش  و بعد از عمری گداختن       از غم نبودن کسی که تا بود                از غم نبودن تو می گداخت

دعا و نیایش

خدایا! به من توفیق تلاش در شکست، صبر در نومیدی، رفتن بی همراه، جهاد بی سلاح، کار بی پاداش، فداکاری در سکوت، دین بی دنیا، مذهب بی عوام، عظمت بی نام، خدمت بی نان، ایمان بی ریا، خوبی بی نمود، گستاخی بی خامی، مناعت بی غرور، عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بدارند را روزی فرما.

آرزو

نمی دانم بعد از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم،
که از خاک گلویم سوتکی سازد,
گلویم سوتکی باشد،
به دست کودک گستاخ بازیگوش
و او
یکریز وپی در پی
دم خویش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خستگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را...

دعا و نیایش

خدایا:عقیده مرا ازدست " عقده ام"مصون بدار.  

خدایا:به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانی کن.  

خدایا:رشدعقلی وعلمی مرا از فضیلت "تعصب" "احساس" و "اشراق" محروم نسازد. 

 خدایا:مرا همواره اگاه وهوشیار دار تا پیش ازشناختن درست وکامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.  

خدایا:جهل امیخته باخودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست نسازد. 

 خدایا:شهرت منی را که:"میخواهم باشم" قربانی منی که " میخواهند باشم" نکند. 

 خدایا:درروح من اختلاف در "انسانیت" را به اختلاف در فکر واختلاف در رابطه با هم میامیز. ان چنان که نتوانم این سه قوم جدا از هم را باز شناسم. خدایا:مرا به خا طر حسد کینه و غرض عمله اماتور مگردان. 

 خدایا:خودخواهی را چندان درمن بکش یا درمن برکش تاخودخواهی دیگران را احساس نکنم واز ان در رنج نباشم.  

خدایا:مرا در ایمان « اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق« باشم.  

خدایا:به من « تقوای ستیز» بیاموز تا درانبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.  

خدایا:مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن. لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.

اگر تنها ترین تنها شوم...

اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست.

حرفهایی برای نگفتن

ارزش و سرمایه حقیقی هر انسان به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد .

دعا و نیایش

ای خداوند به علمای ما مسئولیت و به عوام ما علم و به دین داران ما  دین و به مومنان ما رو شنایی

 

 و به روشنفکران ما ایمان و به متعصبین ما  فهم و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور

 

 و به مردان ما شرف  و به پیران ما اگاهی و به جوانان ما اصالت  و به اساتید ما عقیده

 

 و به دانشجویان ما نیز عقیده  و به خفتگان ما بیداری  و به بیداران ما ارده

 

 و به نشستگان ما قیام  و به خاموشان ما فریاد و به نویسندگان ما تعهد و به هنر مندان ما درک

 

  و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف  و به مبلغان ما حقیقت و به خود بینان ما انصاف

 

  و به فحاشان ما ادب   و به فرقه های ما وحدت  و به مردم ما خود اگاهی

 

 و به همه مرم ملت ما   همت تصمیم  و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت بخش

خدا یا

خود خواهی را چندان در من بکش، یا چندان برکش

تا خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.

خدایا

به مذهبی ها بفهمان که،

آدم از خاک است.

بگو که،

یک پدیده مادی نیز به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پدیده غیبی،

در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت.

و مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید، پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد.

دعا و نیایش

خدایا! مرا در ایمان "اطاعت مطلق" بخش، تا در جهان "عصیان مطلق" باشم.

خدایا! خودخواهی را چندان در من بکش یا چندان برکش تا خودخواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.

خدایا! به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ، بر بی ثمری لحظه‌ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی‌اش سوگوار نباشم

مصلحت پرستی

خدایا مرا از این فاجعه پلید  " مصلحت پرستی "  که چون همه کس گیر شده

وقاحتش از یادر رفته و بیماری شده است  که از فرط  عمومیتش هر که از آن

سالم مانده باشد بیمار مینماید مصون بدار تا:

"تا به رعایت مصلحت حقیقت را ذبح شرعی نکنم

بیداری

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت.

دعای خیر

برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد

هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد

تقدیر

خدایا تقدیر مرا خیر بنویس

آنگونه که آنچه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم

 و آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم

نماز

 

پدرمومن من ... مادر مقدس من ... نماز تو یک ورزش تکراری است بدون هیچ اثر اخلاقی و اصلاح عملی و حتی نتیجه بهداشتی ! که صبح و ظهر و شب انجام می دهی اما نه معانی الفاظ و ارکانش را می دانی و نه فلسفه حقیقی و هدف اساسی اش را می فهمی. تمام نتیجه کار تو و آثار نماز تو این است که پشت تو قوز درآورد و پیشانی صافت پینه بست و فرق من بی نماز با تو نمازگزار فقط این است که من این دو علامت تقوی را ندارم!

تو می گویی: نماز خواندن با خدا سخن گفتن است. تصورش را بکن کسی با مخاطبی مشغول حرف زدن باشد اما خودش نفهمد که دارد چه می گوید؟ فقط تمام کوشش اش این باشد که با دقت و وسواس مضجکی الفاظ و حروف را از مخارج اصلی اش صادر کند. اگر هنگام حرف زدن "ص" را "س" تلفظ کند حرف زدنش غلط می شود اما اگر اصلا نفهمد چه حرفهایی می زند و به مخاطبش چه می گوید غلط نمی شود!

اگر کسی روزی پنج بار و هر بار چند بار با مقدمات و تشریفات دقیق و حساس پیش شما بیاید و با حالتی ملتمسانه و عاجزانه و اصرار و زاری چیزی را از شما بخواهد و ببینید که با وسواس عجیبی و خواهش همیشگی خود را تلفظ می کند اما خودش نمی فهمد که چه درخواستی از شما دارد چه حالتی به شما دست می دهد؟ شما به او چه می دهید؟ و وقتی متوجه شدید که این کار برایش یک عادت شده و یا بعنوان وظیفه یا ترس از شما هم انجام می دهد دیگر چه می کنید؟ گوشتان را پنبه نمی کنید؟

اگر خدا از آدم خیلی بی شعور و بلکه آدمی که مایه مخصوص ضد شعور دارد بدش بیاید همان رکعت اول اولین نمازش با یک لگد پشت به قبله از درگاه خود بیرونش می اندازد و پرتش می کند توی بدترین جاهای جهان سوم تا در چنگ استعمار همچون چهارپایان زبان بسته ی نجیب بار بکشد و خار هم نخورد و شکر خدا کند و در آرزوی بهشت آخرت در دوزخ دنیا زندگی کند و در لهیب آتش و ذلت و جهل و فقر خود ابولهب باشد و زنش حماله الحطب!!!

و اگر خدا ترحم کند رهایش می کند تا همچون خر خراس تمام عمر بر عادت خویش در دوار سرسام آور بلاهت دور زند و دور زند و دور زند...... و در غروب یک عمر حرکت و طی طریق در این" مذهب دوری" به همان نقطه ای رسد که صبح آغاز کرده بود. با چشم بسته تا نبیند که چه می کند و با پوز بسته تا نخورد از آنچه می سازد! و این است بنده مومن آنچه عفت و تقوی می گویند.

کجایی پدر مومن من... مادر مقدس من... وای بر شما نمازگزارانی که سخت غافلید و از نماز نیز. در خیالتان  خدای آسمان را نماز می برید و در عمل بت های قرن را. خداوندان زمین را...

بت هایی را که دیگر مجسمه های ساده و گنگ و عاجز عصر ابراهیم و سرزمین محمد نیستند...

خاطره

دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی

در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر

 تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛

اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید

 و سوم - که از همه تهوع آور بود-

اینکه در آن سن و سال، زن داشت.

 

!... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم،

آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه

زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم

و تازه فهمیدم که :

 

خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد

دیگران ابراز انزجار می کند که

 در خودش وجود دارد.

روش

ما می بینیم که پیغمبر اسلام در ۲۳ سال رسالتش ،

 اسلام و تمام احکام و عقایدش را در همان سال اول  مطرح نکرد ؛

به تدریج مطرح کرد : اول مسئله توحید را طرح کرد

و تا ۳ سال هیچ کلمه دیگری بر آن اضافه ننمود :

((  قولوا لا اله الا الله تفلحوا ))    

خوب ، نماز چیست ؟ هنوز نمی خوانند !

روزه چیست ؟ هیچ !

حج ؟ اصلا ندارد !

زکات ؟ اصلا !

قید و بندی ، حدودی ، عملی ؟ اصلا

یک چیز فقط فکری است همین است که بتها را

در ذهنشان و اعتقادشان نفی کنیم و به خدا معتقدشان کنیم.

بنابر این کسانی که در ۳ سال اول مسلمان شدند

 و به توحید معتقد شدند و مردند ،احتمالا « شرابخوار » بودند ،

« نماز نخوان » ، « روزه نگیر »‌ ، « حج نکن » ، و .... بودند

بعد از اینها در سال هفتم ، هشتم حجاب مطرح می شود ؛

یعنی بعد از هجده ، نوزده ،بیست سال کار روی مردم حجاب را مطرح می کند.

همچنین مسأله شراب مطرح می شود. شراب را چگونه طرح می کند ؟

از همان مکه نمی گوید  که

« آهای مردم ، آهای ملت ، آهای عرب ها  ،

تا به توحید معتقد می شوید  ، باید دیگر تمام کارهایتان راست و ریست باشد »

! نه ! کی ؟ در سال های آخر بعثتش مسأله شراب را مطرح می کند .

محمد (ص) گفت :

((فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما))

یعنی گناه دارد و نیز برایتان منفعتی دارد ؛

 اینطور نیست که من آدم متعصبی باشم ،

 ارزشش را ندانم و نفهمم ؛ نخیر ، قبول هم دارم ، درست ! اما زیانش بیشتر است .

شنونده در برابر چه کسی قرار می گیرد ؟ یک آدم روشنفکر که شعور دارد ،

 تعصب ندارد و شراب را ، به صورت تابویی ،جنی ،

 غولی نجس ، و متا فیزیکی و غیبی تلقی نمی کند ؛

 اما به خاطر اینکه زیان های اجتماعی و انسانی زیاد دارد ،

 در عین حال که منافعش را هم قبول دارد و می شناسد ، نفی اش می کند .

آدم حرف او را گوش می دهد ؛

 

 اما هیچکس حرف آن ملایی را که می گوید ، « موسیقی حرام است » ،

 ولی اصلا نه در عمرش موسیقی شنیده

  و نه اگر بشنود می فهمد ، گوش نمی دهد !

ای کسی که می گویی « غنا» حرام  است ،

 اصلا تو می فهمی  « غنا » چیست ؟

اصلا تو این را که این موزیک حماسی است

 یا ملی است یا علمی است ، تشخیص می دهی ؟!

موسیقی هزار شعبه دارد  ، تاریخ  دارد ، نقش های گوناگون دارد ،

 بنابراین وقتی که تو فتوا می دهی « حرام است » ، هیچکس گوش نمی کند ؛

 برای اینکه تو نمی فهمی که چیست !

انسانها

دکتر علی شریعتی انسان‌ها را به چهار دسته تقسیم کرده است:

١ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

 

٢ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت‌شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌‌شان یکی است.

 

٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند.

آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

 

٤ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند.

شگفت‌انگیز‌ترین آدم‌ها.

در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم، باز می‌شناسیم، می فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

پاک ماندن

با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو

 که در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش

زن

زن عشق می کارد و کینه درو می کند...

 دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...

 می تواند تنها یک همسر داشته باشد

 و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ....

برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است

 و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...

 در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

 او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...

 او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی....

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ....

 او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ....

 او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

 پیر می شود و میمیرد...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

 چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

 زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

 گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

 سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

و این رنج است

نان

مارکسیسم می گوید: رفیق، نانت را خودت بخور،

 حرفت را من می زنم.

فاشیسم می گوید: رفیق نانت را من می خورم،

 حرفت را هم من می زنم

 و تو فقط برای من کف بزن.

اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور،

 حرفت را هم خودت بزن

 و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی.

اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده

 و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم،

 اماّ آن حرفی را که ما می گوییم بزن.

کفشهایم

ترجیح می دهم با کفشهایم راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم .

سرنوشت

سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی دست های نویسندگان، اگر بدانی ، خود می توانی نوشت.