-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 18:10
لطفا از سایت داستانهای کوتاه هم دیدن فرمائید www.da3tanak.ir
-
غیر از خدا دیگر هیچ کس تنها نبود
دوشنبه 14 آذرماه سال 1390 23:32
یکی بود یکی نبود یک مرد بود که تنها بود. یک زن بود که او هم تنها بود . زن به آب رودخانه نگاه می کرد و غمگین بود . مرد به آسمان نگاه می کرد و غمگین بود. خدا عم آنها را می دید و غمگین بود . خدا گفت : شما را دوست دارم پس همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید . مرد سرش را پایین آورد؛ مرد به آب رودخانه نگاه کرد و در...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 01:54
My Great Web page
-
چوپان تنها..نه دروغ گو!
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 00:00
چوپان قصه ی ما دروغگو نبود ، او تنها بود و از فرط تنهایی فریاد گرگ سرمیداد ، افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد و در پی گرگ بودند و در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست !
-
سفر دور دنیا
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 23:58
دوران نوجوانی،تصمیم گرفت با دوچرخه، دور دنیا را بگردد سفر دور دنیا ... با دوچرخه ولی حیف که دوچرخه نداشت او هر روز با خودش فکر می کرد هر طور شده باید این کار را انجام دهم سفر دور دنیا، با دوچرخه وقتی که شاغل شد با اولین حقوقش یک دوچرخه خرید ولی آنقدر کار داشت که دیگر وقتی برای سفر نبود در دوران کار هر روز به این موضوع...
-
سخنی از دکتر شریعتی
یکشنبه 5 دیماه سال 1389 01:05
همیشه شیرین ترین توت ها پای درخت ریخته در حالی که ما برای چیدن توت های کال چشم به بالاترین شاخه ها داریم
-
حکمتی از حضرت علی
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 21:44
بخشنده باش اما زیاده روى نکن ، در زندگى حسابگر باش اما سخت گیر مباش.
-
کردار
شنبه 3 مهرماه سال 1389 12:32
کسى که کردار ش او را به جایى نرساند ، افتخارات خاندانش او را به جایى نخواهد رسانید.
-
نعمت پروردگار
جمعه 2 مهرماه سال 1389 00:39
چون نشانه هاى نعمت پروردگار آشکار شد، با ناسپاسى نعمت ها را از خود دور نسازید.
-
ناتوانترین مردم
جمعه 2 مهرماه سال 1389 00:38
ناتوان ترین مردم کسى است که در دوست یابى ناتوان است ، و از او ناتوان تر آن که دوستان خود را از دست بدهد.
-
جوانمردی
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 01:26
اگر بر دشمنت دست یافتى ، بخشیدن او را شکرانه پیروزى قرار ده.
-
از نصایح حضرت علی به فرزندش امام حسن
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 13:56
به فرزندش امام حسن [علیه السلام] فرمود : پسرم ! چهار چیز از من یادگیر (در خوبى ها ) ، و چهار چیز به خاطر بسپار (هشدارها)، که تا به آن ها عمل مى کنى زیان نبینی: الف ـ خوبى ها 1 ـ همانا ارزشمند ترین بى نیازى عقل است . 2 ـ و بزرگ ترین فقر بى خردى است . 3 ـ و ترسناک ترین تنهایى خود پسندى است . 4 ـ و گرامى ترین ارزش...
-
حکمتی از حضرت علی(ع)
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 13:51
زبان عاقل در پْشت قلب اوست ، و قلب احمق در پْشت زبانش قرار دارد.
-
حکمتی از حضرت علی(ع)
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 00:34
آن که جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پُست کرده ، و آن که راز سختى هاى خود را آشکار سازد خود را خوار کرده ، و آن که زبان را بر خود حاکم کند خود را بى ارزش کرده است.
-
دیروز شیطان را دیدم
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 01:11
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت ... گفتم : ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند ... شیطان گفت : خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد! گفتم : ... به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟ گفت : من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم...
-
مراقب باش...
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 00:55
مراقب افکارت باش که گفتارت میشود مراقب گفتارت باش که رفتارت میشود مراقب رفتارت باش که عادتت میشود مراقب عادتت باش که شخصیتت میشود مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت میشود.
-
سخنی آموزنده از حضرت علی(ع)
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 00:51
پیروزى در دور اندیشى ، و دور اندیشى در به کار گیرى صحیح اندیشه ، و اندیشه صحیح به راز دارى است.
-
خوشرویی
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 23:22
دل هاى مردم گریزان است ، به کسى روى آورند که خوشرویى کند .
-
آداب معاشرت
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 00:10
با مردم آن گونه معاشرت کنید ، که اگر مْردید بر شما اشک ریزند، و اگر زنده ماندید ، با اشتیاق سوى شما آیند.
-
اطلاعیه
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 23:51
بالاخره وب اختصاصی داستانهای کوتاه فعالیتش رو آغاز کرد امیدوارم که خوشتون بیاد آدرس: http://da3tanak.blogsky.com/
-
دانش،ادب،اندیشه
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 20:46
دانش، میراثى گرانبها ، و آداب ، زیورهاى همیشه تازه ، و اندیشه ، آیینه اى شفاف است.
-
حکمتی از حضرت علی(ع)
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 05:47
آن که جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پُست کرده ، و آن که راز سختى هاى خود را آشکار سازد خود را خوار کرده ، و آن که زبان را بر خود حاکم کند خود را بى ارزش کرده است.
-
مهمانی یا دشمنی؟
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 23:11
حاکمی در کرمان زندگی می کرد که بسیار مهربان و جوانمرد بود. او عادت داشت هر غریبه ای را که به کرمان می آمد، مهمان خود می کرد و آن مهمان باید تا سه روز در خانه او می ماند و پذیرایی می شد. روزی «عضدالدوله» با لشکر خود به کرمان رفت او می خواست با حاکم کرمان بجنگد و شهر را از دست او بگیرد. حاکم کرمان سرسختانه با آنها...
-
رسم پذیرایی از میهمان
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 19:27
دو نفر با هم دوست صمیمی بودند. روزی یکی از آنها به مهمانی دیگری رفت. میزبان در مهمانی خود خیلی بریز و بپاش می کرد و سعی داشت که بیشترین پذیرایی را از مهمان خود بکند. مهمان آماده رفتن شد و گفت: « من دیگر می خواهم بروم، اما بدان که تو نتوانستی از مهمان خود پذیرایی کنی یک روز باید به خانه من بیایی تایاد بگیری چگونه...
-
صورت زشت و سیرت زیبا
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 15:27
روزی، آدم نادانی که صورت زیبایی داشت، به « افلاطون » که مردی دانشمند بود، گفت: « ای افلاطون، تو مرد زشتی هستی.» افلاطون گفت: « عیبی که بود گفتی و آن را به همه نشان دادی، اما آنچه که دارم، همه هنر است، ولی تو نمی توانی آن را ببینی. هنر تو، تنها همین حرفی بود که گفتی، بقیه وجود تو سراسر عیب است و زشتی. بدان که قبل از...
-
گریه مرد حکیم
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 15:23
پسر «ذیمقرودوس» کشته شد. ذیمقرودوس بسیار غمگین شد و شروع به گریه و زاری کرد. دوستان او که دانشمند بودند، از کار او تعجب کردند و گفتند: « گریه کردن برای مرگ فرزندان، کار حکیمان و دانایان نیست. به خصوص تو که ازهمه دانشمندتری و عمر خود را صرف علم و دانش کرده ای و مدتها سختی کشیده ای تا به این مقام رسیده ای. تو که در علم...
-
محصول علم و دانش
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 01:23
مردی به نام « اصمعی » می گفت: زمانی که درس می خواندم فقیر و بیچاره بودم و به سختی زندگی می کردم. هر روز صبح که آسمان پیراهن آبی خود رابه تن می کرد، من هم لباس کهنه خود را می پوشیدم و برای به دست آوردن علم و دانش، ازخانه بیرون می رفتم. در مسیر من بقال فضولی دکان داشت که هر روز تا مرا می دید، می پرسید: «چه کار می کنی؟...
-
قفل سازی که دانشمند شد
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 01:20
در زمان های قدیم، مردی بود که قفل سازی می کرد. او اگر چه در کار خود بسیار استاد بود. اما سواد نداشت. روزی صندوقچه ای از فولاد و آهن ساخت، قفلی برای آن درست کرد و آن قفل را در قفل دیگری جا سازی کرد. وزن آن صندوقچه با تمام قفل هایش صد گرم هم نمی شد. مرد قفل ساز، صندوقچه را برای پادشاه برد تا به او هدیه کند. وقتی که پیش...
-
سخنان ارزشمند
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 01:17
پادشاهی، پسری بسیار باهوش و دانا داشت. پادشاه، پسرش را مثل چشم های خودش دوست داشت و همیشه آرزویش این بود که پسرش جانشین او شود. عاقبت مرگ به سراغ پادشاه آمد و بعد از اینکه پادشاهی را به پسرش سپرد، از دنیا رفت. بعد از مرگ پادشاه دشمنان فراوانی از گوشه و کنار کشور پیدا شدند. آنها سعی می کردند که پادشاه جدید را از تخت...
-
چهار زن
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 01:16
بازرگانی بود که چهار زن داشت. بازرگان به زن چهارم بیشتر از سه زن دیگر عشق می ورزید، بازرگان از زن چهارمش به خوبی مواظبت می کرد.بازرگان زن سومش را نیز خیلی دوست داشت، بازرگان به زن دومش نیز علاقه مند بود او زن با فکری بود، همواره شکیبایی می کرد و در واقع مورد اطمینان بازرگان بود، هر گاه بازرگان با مشکلی مواجه می شد به...