مگر نمی دانی بزرگ ترین دشمن آدمی فهم اوست؟ تا می توانی خر باش تا خوش باشی.
آنچه هستید نتیجه فکر شما است.
در انجام هر کاری، نیاز به خداوند و خدمت به مردم را در نظر داشته باشید، که این شیوه ی زندگی معجزه آفرینان است.
راهی به سوی خوشبختی وجود ندارد؛ خوشبختی خود راه است، راهی که از درون شما آغاز می شود و به کمک توانایی و قابلیت شما در جهان برون تجلی می یابد.
بهتر است مخالفت خود را با چیزی به صورت موافقت خود با چیزی دیگر بیان کنید! به جای مبارزه با جنگ، برای صلح بکوشید، به جای مبارزه با فقر، برای فراوانی تلاش کنید، و به جای تکیه ی افراطی بر منع کردن از بدی، انجام کارهای نیک را تبلیغ کنید.
به جای اینکه به باغ دیگران سرک بکشید و ذهن خود را به کار ایشان متمرکز کنید، به کار خود بپردازید و هر چه می خواهید در باغ خود بکارید.
اگر دو عبارت «خسته ام» و «حالم خوب نیست» را از زندگی خود پاک کنید، نیمی از بی حالی و بیماری خود را درمان کرده اید.
جدل بر سر کمبودها و محدودیت ها، حاصلی جز کمبود و محدودیت ندارد.
مشکلات و موانع جزء فرصت ها هستند.
در پی هر دانشی، اندیشه ای نهفته است.
تو از جسم و فکر تشکیل شده ای. قوانین مربوط به جسم به وجود می آیند، اجرا می شوند و پایان می پذیرند، اما فکر ما مرز نمی شناسد.
بیشتر مردم به پشت شیشه خودروهایشان این برچسب را می زنند : "امروز، اولین روز از بقیه زندگی من است." من ترجیح می دهم این گونه تصور کنم : "امروز، آخرین روز زندگی من است و می خواهم به گونه ای زندگی کنم که گویی دیگر هیچ فرصتی ندارم".
این شمایید که به مردم می آموزید که چگونه با شما رفتار کنند.
روزها جریان باارزش زندگی هستند.
برنامه ریزی لزوماً بد نیست، اما عاشق شدن طبق برنامه دیوانگی محض است.
با قضاوت کردن درباره ی دیگران، در حقیقت به بیان و شرح خود می پردازید.
اگر بتوانی خواسته ات را در ذهن [ خود ] تصور کنی، می توانی آن را در دنیای مادی ات متجلی سازی.
اگر گمان کنی که دوران تغییر به درازا می کشد، همین گونه خواهد شد.
اگر باور داری که احساس بد یا نگرانی زیاد، در آنچه در گذشته اتفاق افتاده یا در آینده رخ می دهد تغییری ایجاد می کند، بدان که گویی بر روی این کره زندگی نمی کنی و از واقعیت های آن سر در نمی آوری.
هر گاه بفهمی که اهدافت را خودت تعیین می کنی، می فهمی که زندگی ات را هم خودت شکل می دهی.
تنها تفاوت کسی که زیبا به نظر می رسد و کسی که جذاب نیست، در نوع پیش داوری ما است. هیچ کس روی این کره زشت نیست؛ مردم تصمیم می گیرند برخی چیزها را زشت بپندارند.
اگر از زندگی ات خشنود نیستی، حتما به دلیل وسواسی است که نسبت به پیشرفت امور داری.
تو نمی توانی مطابق میل دیگران زندگی کنی؛ این روشی نیست که برای تو خوشحالی و آسایش درونی به ارمغان آورد.
وقتی اجازه داده ای که عدم تایید شخص دیگری مانع تو شود، بخشی از خودت را نادیده گرفته ای.
رمز فراوانیِ نعمت، تمرکز نکردن بر آن چیزی است که نیستی. اندیشه هایت را به سمتی سوق بده که تمام آنچه را هستی و باید باشی، درک کند.
اینکه برخی می ترسند یا افسرده می شوند، به این دلیل است که آنان سر رشته امور را از دست داده اند؛ بابت احساس بدی که دارند مسئولیت را از سر خود باز می کنند چون برای شان راحت تر است که دیگران را مسئول زندگی خود بدانند تا اینکه بگویند: باعث بروز چنین احساساتی خودم هستم.
مرگ، واژه ای است که به مفهوم پایان یافتن به کار برده می شود. محدودیت ها پایان پذیرند؛ روح هیچ محدودیتی ندارد.
آنچه که هستید نتیجه ی افکارتان است.
دل قوی دارید که او هرگز ما را رها نمی کند و هر لحظه در درون ما زنده است.
احساس جدایی از خداوند، تنها کمبودی است که شما براستی نیازمند برطرف شدن آن هستید.
میزان کمک خداوند به شما بسیار بیشتر از تصور ما است.
هر قدر که به طبیعت بیشتر خدمت کنید، همکاری طبیعت در به ثمر رساندن زحمت شما بیشتر خواهد بود.
بکوشید تا در برخورد با هر کس، او را به دیده ی یک آموزگار بنگرید و چیزی از او بیاموزید.
حضور در زمان حال، یعنی دور کردن حواس پرتی ها و توجه به آنچه در همین لحظه وجود دارد.
از پیشداوری خشم آلود در مورد خویشتن بپرهیزید.
جایی که ترس دامن بگسترد نشانی از عشق نیست.
تو جدا از دیگران نیستی؛ قضاوت در مورد کارهای خوب دیگران هم دست کمی از قضاوت در مورد کارهای بدشان ندارد.
اگر مشکلی داری، به دلیل طرز فکر توست و تنها از یک راه می توانی مشکلات را برای همیشه حل کنی؛ اینکه طرز فکرت را تغییر دهی.
بزرگترین نشانه ی نادانی انسان، نپذیرفتن دانسته های دیگران درباره ی چیزی است که خود، سر رشته ای از آن ندارد.
آزادترین مردم روی زمین کسانی هستند که به آرامش و صفای درون دست یافته اند.
افسردگی، غم و اندوه در جهان وجود ندارد و آنچه هست، "اندیشه ی" پریشان، خشمناک و اندوهگین است.
برای دستیابی به آرامش خیال و صفای باطن، روح را بر جسم خویش برتری دهید، نه جسم را بر روح.
انسانهایی که از روح بزرگ برخوردارند، همواره با مخالفتهای شدید افراد ترسو و میانهرو روبرو میشوند.
روح از عشق بیکران و بی پایان، مایه میگیرد؛ و تنها آرزویش دستیابی به آرامش و سازش است.
با محبت کردن به کودکان، می توانید به آنها کمک کنید تا سرشار از عشق و پذیرش خود شوند و این، همان هدیه ای است که آنها می توانند به دیگران بدهند.
تا زمانی که مردم "عادی" میگویند من کودکانه رفتار میکنم، میدانم که دارم درست عمل میکنم.
اگر میتوانید بین حق به جانب بودن و مهربانی، یکی را برگزینید، مهربانی را برگزینید.
دروغ، انفجاری است در خودباوری تو.